۱۳۸۷ دی ۵, پنجشنبه

گوره خر

گوره خر را به ساده لوح نشان میدهند و برش میگن که بگو چی است؟
میگه خر است کالای ورزشی پوشیده.

آب بازی

از ساده لوح میپرسن اگه آب نبود چی مشد؟
میگه: باز آبازی ره یاد نمیگرفتیم و غرق می شدیم.

علامت خطر

علامت خطر را به یک ساده لوح نشان می دهند و میگن این یعنی چه؟
میگه:یعنی خوردن کله و پاچه ممنوع

دو کودک

دو کودک باهم صحبت میکردند:
کودک اولی: وقتی دروازهء یخچاله بازمیکنی چه میخوری؟
دومی: لت

زن

از ساده لوح میپرسن چرا زن نمیگیری؟
میگه : هیچ کس زن خوده به مه نمیته.

ماهی گیر

مردی در لب دریا نشسته بود و ماهی میگرفت.
ازش پرسیدن ماهی ره که گرفتی چی طوری می کشیش؟
میگی سر شه زیر او میکنم.

چهار حیوان علف خوار

یکی را میگن که نام چهار علف خوار را ببر.
میگه: دوتا بز ، دو تا گاو

save

یک مرد خواب می بینه که در یک بازی کامیپیوتری زن خود را میکشه، بیدار میشه که زنش زنده و سلامت خوابیده میگه خر شدم، سیو نکدم

هفتهء اول

یک ساده لوح میره باشگاه پرورش اندام. استاد باشگاه برش میگه :
بخیر از امروز که شروع کنی تا 5 روز بدنت ره زیاد درد میگیره باز 5 روز باد خوب میشی.
ساده لوح میگه : خی برو 5 روز باد شروع میکنم.

مار عاشق

از یک مار می پرسن نظرت در مورد عشق چیست؟
میگه خانهء عشق خراب شوه.
مگن چرا؟
میگه هشت سال عاشق دختر همسایه بودم ، آخر دیدم پیپ است.

گریه

یک خانم پیر میره به پسرش خواستگاری میبینه دختری ره که خواستگاری میکنه کم کم بروت داره.
ازش میپرسه چرا بروت داری؟
دختر قهرمیکنه و شروع به گریه کردن می کنه.
زن میره که دل آسایش کنه میگه عزیزم مردها خو گریه نمیکنن.

میخ

ساده لوح به پایش میخ میره نمی تانه برونش کنه قاتش میکنه

۱۳۸۷ دی ۴, چهارشنبه

گنجایش ده نفر

ساده لوحی میره در لفت و می بینه نوشته است " گنجایش ده نفر" با خود میگه حالی مه 9 نفر دگه از کجا کنم

چراغ جادویی

ساده لوحی چراغ جادویی پیدا می کنه وقتی روشنش میکنه مردی بزرگی نمایان می شه و می گه سه آرزوی بزرگت ره بگو که مه برآورده کنم.
ساده لوح میگه اول یک موتر کرولا می خواهم . موتر کرولا پیدا می شه
بازمی گه دوم هم یک موتر کرولا می خواهم ، موتر کرولا پیدا می شه
باز میگه سوم هم موتر کرولا می خواهم، موتر پیدا می شه .
مرد بزرگ برش میگه خوب حالا با ای سه موتر کرولا چه می کنی؟
ساده لوح میگه هر سه شه می فروشم یک موتر کروزنگ می خرم.

جای پیچکاری

یک دختر همرای نامزدش قدم می زد، یک بار بر نامزد خود میگه می خواهی جای پیچکاری ره نشانت بتم ؟
نامزدش با تمام اشتیاق میگه بلی حمتآ
دختر میگی همی تعمیر اولی را می بینی منزل اولش کلینک است و مه هم همونجه پیچکاری کدیم.

۱۳۸۷ دی ۱, یکشنبه

نامزد

ازیک دختر می پرسند: نامزدت چه رقمیست ؟ می گه مثل اسب نجيب . مثل سگ وفادار ، مثل طاووس مغرور ، مثل خروس با غيرت ، مثل شير قوی ، مثل عقاب تيز بين . دوستش می گه کی ميريم باغ وحش نامزدت ره ببينيم

فکاهی

ساده لوحی می خنده
برش می گن چرا می خندی میگه یک فکاهی به خود گفتم تا حالی هیچ نشنیده بودم

شعر جدید

ميازار موري که دانه کش است
که جان دارد و جانم به قربانت ولي حالا چرا عاقل کند کاري که باز آيد به کنعان غم مخور

ماه عسل

ساده لوح میره ماه عسل یادش میره خانم خوده ببره

یخچال

یارو میره درون یخچال داخل می شه و می خواهد دروازهء یخچال ره بسته کنه .
برش می گن چی می کنی ؟
میگه میخواهم ببینم آیا زمانی که دروازهء یخچاله بسته می شه برقش گل می شه یا نه.

۱۳۸۷ آذر ۲۸, پنجشنبه

دست شکسته

فردی دشتش می شکنه میره پیش داکتر دستشه گچ می کنن
به داکتر می گه گچه که بازکدی گیتارزده می تانم
داکتر میگه بلی
میگه خوب شد. دستم که جور بود نمی توانستم

حمام

یک نفر میره حمام و یک دانه توش ره هم با خود می بره
ازش می پرسن چرا توشه حمام می بری ؟
میگه هر جایمه که ششتم با توش نشانی می کنم

طوطی

فردی که شنیده بود طوطی گپ میزنه ولی طوطی ره ندیده بود رفت بازار مرغ فروشی و به دوکاندار گفت که یک طوطی می خواهد .
دوکاندار هم دید که یارو احمق است یک بوم را برایش فروخت.
چند روز که گذشت دوستانش ازش پرسیدند که آیا طوطیت گپ زدن یاد گرفته یا نه ؟
گفت : گپ زدنه یاد نگرفته ولی وقتی صحبت می کنی بسیار دقت می کنه

رکورد جهانی

مردی را میگن : پسر ت در مسابقات جهانی رکورددوش 100 متر ره شکستانده.
میگه: به مه غرض نیسته خودش می دانه و تاوانش

کل دنیا

از یک کسی که کمی احمق بود می پرسن : اگه کل دنیا از تو باشه چی می کنی؟
میگه: مفروشمش میرم خارج

اگه ادیسون نبود

از احمقی می پرسن : اگه ادیسون نبود چی میشد؟
میگه : باز او وخت تلویزیونه ده تاریکی می دیدیم

دکمه و کرتی

ساده لوحی یک دکمه از راه پیدا می کنه میبره به خیاط و میگه به ای دکمیم یک کرتی بدوز

سی دی

ساده لوحی سی دی میخره می بینه بینش سوراخ است دوباره مستردش می کنه.

دوستی

یک دختر به دوست پسرش که کمی احمق بود می گه : چیقه مه ره دوست داری ؟
پسر می گه: به اندازهء موهای سرت ضرب نفس هایت ضرب ستاره های آسمان ضرب صفر.

زیرغوطه یی

مردی لب حوض نشته بود هی می گفت ماشاءالله .
ازش پرسیدند به چه مناسبت ماشاءالله می گی ؟
گفت یک ساعت است پسرم زیر غوطه یی زده هنوزم زیر آب است

عینک رنگه

یک نفر میره لب دریا عینک رنگه می پوشه میگه وای چی قدر نوشابه

عیادت

مردی میره به عیادت مریضی و یک مار هم با خود می بره
مریض می پرسه : چرا مار همرایت آوردی ؟
میگه شنیدم بی ماری

چراغ سوخته

ساده لوحی از پسرش می پرسه چرا گروپ خاموش شده؟
پسرش میگه سوخت
ساده لوح میگه ده الماری دوای سوختگی است بیار بزنش

اعلان

یک نفز کفترش گم میشه در روز نامه اعلان میته و نوشته میکنه " بیو ، بیو"

۱۳۸۷ آذر ۲۷, چهارشنبه

ساده لوح

ساده لوحی تازه به شهر آمده بود.ازاینکه هوا بسیار گرم بود رفت تا کندهء یخی بخرد. بعد ازاینکه کندهء یخ را خرید در کنار دوکان یخ فروشی ایستاده و هی به بالا و پائین یخ نگاه می کرد.
فردی از آنجا می گذشت ، دید که ساده لوح هی به بالا و پائین یخ نگاه می کند، از او پرسید: چی می کنی جان بیادر؟
هیچ گرمی بود یخ خریدم دیدم اوش ( آبش) میره ، هرچه می پالم سوراخشه نمی یافم.

۱۳۸۷ آذر ۲۶, سه‌شنبه

هواشناسی

مردی به دفتر هواشناسی زنگ می زنه و میگه بسیارتشکر ازی آب و هوا واقعآ عالی بود همیشه چنین آب و هوایی را پیش بینی کنید.

درپاسخ عزیز جان

دوست عزیز ما عزیز جان خواهان درج فکاهه های پشتو شده اند که ضمن تشکر از درخواست و نظر این دوست باید گفت که فکاهه ها و طنز های به زبان پشتو را نیز شامل این صفحه خواهیم نمود .
با تشکر فراوان
مدیریت صفحه

۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

موبایل

روزي در يك قريه تمام مردم موبایل خريده بودند و يك خانواده كه در آن صرف يك زن و يك شوهر زندگي ميكردندو بسيار غريب بودند موبایل نخریدند.
آنها تصميم گرفتند تا يك طوطي بخرند و خريدند ، وقتيكه مرد به دكان ميرفت به طوطي ميگفت كه برو بر زنم بگو كه برنج پخته كند وبرعكس هرگپ را كه خانمش ميخواست توسط طوطي به شوهرش ميفرستاد . يك روز وقتيكه مرد در دكان بود طوطي آمد و نزد خانم نشست و هيچ چيزي نگفت، شب كه شوهر خانه آمد خانم پرسيد امروز به طوطي چه گفته بودي كه هيچ چيزي نگفت شوهر جواب داد عزيزم مسكال داده بودم.

اعتراض هراتی

در هرات کرايه تکسی از ۲۰۰ افغانی به ۱۰۰ افغانی پايان آمد همه مردم اعتراض کردند که سابق وقتی که ما پای پياده ميرفتيم ۲۰۰ افغانی پس انداز ميکرديم اما حالا تنها ۱۰۰ افغانی پس انداز ميکنيم.

توپ افغانی

در زمان شيرعلی بزرگترین توپ را ساختند . جهت امتحان آماده شد ، گفتند اين توپ بسيار دور را می زند ، کجا را نشانه بگيريم . گفتند لندن را . نشانه گرفتند و فير کردند . مشکلی پيش شده بود و توپ درست کار نکرد و جا به جا منفجر شد . همگان حيران حيران نگاه ميکردند که چه واقع شده ، اختراع کدگی توپ گفت : اينه برادرا ببينين ايجه ره که ايطور کرده خدا می داند که لندن ره به چه حال انداخته باشه .

سه گونه قانون اساسی

آن مقنن سه گونه قانون اساسی نوشتی .

يکی او خواندی لا غير .

يکی هم او خواندی هم غير او .

يکی نه او خواندی نه غيراو ؛ و آن قانون اساسی افغانستان باشد .

پادشاهِ مريض و طبيب حاذق

پادشاهی مريض شده بود . برای تداوی اش طبیب می آوردند و شاه از همان بستر هردو دست خود را با انگشتان باز رو به طبیب می گرفت و گويا چيزی می پرسيد ولی تمام آن طبيبان سر خود را به علامت نفی تکان ميدادند و پادشاه رخصتشان ميکرد . تا آنکه يکی از آنجمله سر خود را به علامت مثبت تکان داد و پادشاه به او اجازه داد تداوی اش بکند و شاه جور شد ، نديمان از پادشاه پرسيدند آنچه رمزی بود که به کار بردی ؟ گفت از آنها می پرسيدم که آيا تا حال ده نفر را در جريان معالجه کشته ايد و آنهايی که می گفتند نه می انديشيدم که تجربهء کافی ندارند و رخصتشان می کردم واين آخری که گفت من ده نفر را کشته ام ، او را پذيرفتم و دانستم که به قدر کافی کشته و می داند چگونه معالجه کند و چنانچه می بينيد کرد آنچه بايد می کرد .

دروع منطقی

شخصی ادعای میکرد که بعد ا زسپری نمودن ۳ روز د رانگلستان انگلیسی را به صورت درست یاد گرفته است

پرسیدن که پس بگو که د رانگلستان گوساله را چی میگویند

شخص بعد از چند لحظه فکر کردن گفت که مردم انگلستان گوساله را چیزی نمیگویند میگزارند که گاو شود بعد آنرا کاو میگویند

۱۳۸۷ آذر ۱۴, پنجشنبه

اوه امروز چند شنبه است

یک پسر و دختر در یک پارک نشته و صحبت می کردند.
دختر گفت: فرهاد جان نگفتی که در چه رشته درس می خوانی؟
پسر گفت : ببخشی نام مه بیژن است نه فرهاد.
دختر گفت : اوه ببخشی امروز چند شنبه است؟

۱۳۸۷ آذر ۱۳, چهارشنبه

جنگ زن و شوهر

زن و شوهری باهم دعوا کردند.بعد از یک عالم قال و مقال و دردسر مرد بار وبستره را بسته کرده و دست فرزندان را گرفت و می خواست از خانه خارج شود که دفعتآ زنش گفت:
خوب تو که قهر کردی و می خواهی بری برو ولی اولاد های مردم ره کجا می بری.

۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

دعای بد

کسی برای رفیق خود گفت که بچش الاهی د سرک در قندهار روان باشی

و بند بوتت واز شود.

سه خ

زن بشوهر خود گفت که تو خودرا از من هوشیار تر

میگیری اگر سه حیوان را نام گرفتی که کلمه اول نام شان (خ)باشد

شوهر جواب داد یک خودت ، دوم خواهرت، سوم خدا بیامرز مادرت

برج کج پیزا

پدرو مادر یک لافوک رفتند برای پسر لافوک خود خواستگاری ، خانوادهء دخترگفت ما کدام گپی نداریم ، فقط می خواهیم که پسر و دختر باهم ببینند و خود شان باز تصمیم بگیرند.
خوب قرار براین شد که دختر و پسر ببینند و با هم دیدند. در جریان صحبت شان دختر از پسر پرسید، خوب در این شهر کدام خانه مانه دارین یا نه؟
پسر گفت : خانه چیست همی برج(ساختمان) های بلنده که می بینی همگیش از ماست .
دختر با تعجب گفت تنها دراینجه شما ساختمان بلند ( برج) دارین یا در جا های دیگر هم؟
پسر گفت نه بابا برج ایفل را هم خریدیم و یک برج دیگر هم در آمریکاداریم.
دختر که فهمید طرف مقابل لافوک است گفت:
برج کج پیزا درایتالیا هم از شماست ؟
پسرگفت : نه او از ما نیست ولی ما کجش کردیم.

فامیلی پلاننگ ( برنامه ریزی خانواده)

از یک افغان پرسیدند فامیلی پلاننگ یعنی چه؟
گفت: یعنی ایکه همانقدر فرزند به دنیا بیاری که نام های شان حفظ کده بتانی

همو که پت پت خورده می شه

یک نفر رفت دکتور و گفت : دکتر صاحب دلم دردمی کند
داکتر گفت خوب بگو چی خوردی؟
گفت یک ذره مرغ و یک دانه نان .
داکتر گفت خوب دگه؟
هیچ یک چنددانه از چوبک هاییکه نوک تیز داره و در سرمیز هوتل ها است ومردم او ره پت پت می خوره ره هم خوردیم .

خستهء کیله

از یک آدم ساده لوح پرسیدند کیله را دیده ای؟
گفت بلی همو را می گی که خستهء سفید و کلان داره.

حملهء انتحاری

یک شخص ساده لوح خواست انتخاری کند و کرد. فردای آنروز دررسانه هاچنین گزارش شده بود:روز گذشته دریک حملهءانتحاری صد نفر جان باختند که از جمله 99 نفراز خنده مردند ویک نفر هم خود انتحارکننده بود.

۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

مسوولیت زلزله

یک شب کابل و نقاط شمال کشور را زلزله تکان داده و چند خانهء خسکی را ویران کرد . فردای آن سخنگوی طالبان در تماسی با رسانه ها از یک مکان نامعلوم مسوولیت زلزله را بدوش گرفت.

مسابقه

درحاشیهء یکی از مسابقات ورزشی جهانی مسابقهء دوش پشک ها هم برگزار شد. پشک برنده از قضا افغانی بود. ازش پرسیدند، در کشوری که انسان ها نمی توانند رشد کنند و حتی از گرسنگی دچار بحران هستندچی طور شد تو به این زیبایی توانایی دویدن را پیدا کنی و چنین هم اندام موزون و زیبا داشته باشی؟
حیوان برنده گفت من این سوال را جواب می دهم ولی قبل از آن باید برایم تعهد نمائید که مدالم را پس نمی گیرید. همگی تعهد کردند که نه مدال مال توست و هیچ کسی این را گرفته نمی تواند.
حیوان گفت، من دراصل پلنگ هستم ولی در افغانستان به نسبت فقر دچار سوء تغذی شده و اکنون درردیف پشک ها قرار دارم.

ازمیان برداشتن رشوت

رئیس جمهور مسوول کمیسیون مبارزه علیه ارتشاو فساد اداری را خواست و برایش گفت ، مردم می گویند رشوه خوری زیاد شده مه فکر می کنم که اگر تو با یک برنامهء خوب ده ساله این مشکل را حل کنی خوب خواهد شد.
مسوول کمیسیون ارتشاو فساد اداری به رئیس جمهور گفت: جناب رئیس جمهور چند میتی که ده دو روز حلش کنم ؟

حرکت ره دیدی؟

یک نفر در راه میرفت دفعتا افتاد بخاطریکه کم نیامده باشد، برای کسانیکه او را دیده بود گفت: چطور بود حرکت؟