۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

آب بازی

یک روز ساده لوح مخواهد آب بازی کنه میره در حوض هوتل انترکانتیننتال که در یک فضای آزاد است و بسیار پاک است و کست هم می مانند .
نفر مسوول کست فلم تایتانیک در تیپ میمانه ، ساده لوح غرق میشه.

یک جمله

یک روز معلم به ساده لوح میگه که یک جمله بساز که در آن آب به کار رفته باشد.
ساده لوح میگه: من پیپ را از نل برون کردم.
معلم میگه : کو دراین جمله آبش؟
ساده لوح میگه: دربین پیپ

تمساح

یک روز ساده لوح یک چوچهء تمساح پیدا میکنه و خواستش ایس که او ره خانه ببره.
درراه دوستش اوره می بینه و میگه خانه نبرش ، باید ای ره ببری به باغ وحش.
فردایش ، همو دوستش می بینه که باز تمساح پیش ساده لوح است .
برش میگه: مگم باغ وحش نبردیش؟
ساده لوح میگه : بردم ، دیروز باغ وحش بردمش ، امروز می برمش سینما

آب معدنی

یک روز ساده لوح یک بوتل آب معدنی میخره و کمی از آبش می خوره ومیره خانه به زن خود میگه:
یک ذره او ده ای بنداز که او معدنیش بسیار زیاد شده

آب دهن

ساده لوح یک روز در پهلوی جوی می دویده.
یکی ازش می پرسه کجا می دوی ؟
میگه: تف کدم ده او افتاد حالی میرم گیرش کنم و لغتش کنم

طوطی وزندان

یک روز یک طوطی با یک موتر سایکل سوار تکر می کنه و طوطی بی هوش میشه.
وقتی به هوش میایه می بینه در یک قفس است، میگه:
وای خدا مثلیکه موتر سایکل سوار مرده

بن بست

از ساده لوح می پرسند: بن بست یعنی چه؟
میگه : بری و بری و دگه نری.

۱۳۸۸ فروردین ۳, دوشنبه

درخت

معلم ادبیات به ساده لوح میگه: جمع درخت چیست؟
ساده لوح میگه: جنگل

شامپو

ساده لوح می خواست با شامپو سر خوده بشویه، شامپو را به سر خود می مالید بدون اینکه آب بیاندازه.
ازش پرسیدن چرا بدون آب شامپوره ده سرت می مالی ؟
گفت: بخاطری که ده پشت بوتل شامپو نوشته است برای مو های خشک.

شکستاندن چهارمغز

از ساده لوح میپرسن: چهارمغزه چی رقم می شکنانی؟
میگه: ده زیر پایم می مانمش باز همرای چکش ده سرم می زنم.

کلایم کجاست

ساده لوح از خانم خود پرسید:
کلایم کجاس؟
خانمش گفت: اونه ده سرت.
ساده لوح: خوب شد گفتی اگه نی سر لچ می رفتم بیرون.

بار اول در کمود

ساده لوح بار اول داشت از کمود استفاده می کرد، وقتی که اول نشست دفعتأ آروغ زد و با خود گفت: مثلی که سرچپه ششتیم.

گفتگوی احمد و مادرش ( فرستنده : سید عمر هاتف)

احمد: مادر میرم بیرو تا با سلیم، بچهء همسایه، بازی کنم.
مادر: بچیم همیشه گفتیم که با کسایی باید بازی کنیم که از ما کرده زیاد می فامن.
احمد: خی میرم سلیم ره می گم که بیایه کتی مه بازی کنه.

شعبده باز ( فرستنده سید عمر هاتف )

شعبده بازی در صحنه خطاب به مردم گفت:
خوب حالا یک خانم بیاید تا من با تر دستی غیبش کنم.
مردی از میان برخاسته و گفت:
اگر برای همیشه غیبش می کنی صبر کن تا من بروم و خشویم را بیاورم.