دریک محل که مردم عمومأ به ماهیگیری مشغول هستند، دولت به خاطر ازیکه نسل کرم زمینی که در ماهی گیری ازش استفاده میشه رو به انقراض نهاده ، امر میکنه که ماهی گیری بند شوه و هرکس که ماهی میگیره اعدام شوه.
یک روز پولیس درلب دریا یک نفر ره می بینه که یک کرم زمینی درنوک چنگک زده و ماهی میگیره.
پولیس میره و از دستش میگیره و برش میگه که حالی بخیر اعدام استی، نفر میگه، چرا؟
پولیس میگه به خاطری که ماهی میگیری.
نفرمیگه ، نه مه ماهی نمیگیرم.
پولیس میگه ، پس چه میکنی؟
نفر میگه: مه کرم خوده او بازی یاد میتم
۱۳۸۸ فروردین ۳۰, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
درود به خلوتگر عزیز
ساده لوح میره به انترنیت کلب و یک راست صفحه فکاهی های افغانستانی را باز می کنه. فکاهی ها را یک یک می خوانه و می خنده، می خوانه و می خنده تا میرسه به"رایوگرافی" خواندن فکاهی را که تمام می کنه با مشت به اسکرین کامپوتر میزنه و میگه دختر خر یک روز خانه نبودم تو رفتی از سینه ات عکس گرفتی.
ارسال یک نظر