۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

موبایل

روزي در يك قريه تمام مردم موبایل خريده بودند و يك خانواده كه در آن صرف يك زن و يك شوهر زندگي ميكردندو بسيار غريب بودند موبایل نخریدند.
آنها تصميم گرفتند تا يك طوطي بخرند و خريدند ، وقتيكه مرد به دكان ميرفت به طوطي ميگفت كه برو بر زنم بگو كه برنج پخته كند وبرعكس هرگپ را كه خانمش ميخواست توسط طوطي به شوهرش ميفرستاد . يك روز وقتيكه مرد در دكان بود طوطي آمد و نزد خانم نشست و هيچ چيزي نگفت، شب كه شوهر خانه آمد خانم پرسيد امروز به طوطي چه گفته بودي كه هيچ چيزي نگفت شوهر جواب داد عزيزم مسكال داده بودم.

۱ نظر:

khyal گفت...

بسيار خوب بود يک خواهش است اګر يک بخش فکاهيات پشتو هم ايضافه کند ما هم امرايت کومک ميکنم